به وبلاگ احمدی خوش آمدید مدیر وبلاگ
کلبه اندیشه و احساس 1
بنـــــــر تبلیغاتی رایـــــگان 1
کشتی.کامیاران 1
ردیاب جی پی اس ماشین
ارم زوتی z300
جلو پنجره زوتی

پالنگان،کامیاران ،کردستان






 بوی مادر

 روز اول سال تحصیلى، خانم تامپسون معلّم کلاس پنجم دبستان وارد کلاس شد و پس از صحبت هاى اولیه، مطابق معمول به دانش آموزان گفت که همه آن ها را به یک اندازه دوست دارد و فرقى بین آنها قائل نیست. البته او دروغ می گفت و چنین چیزى امکان نداشت. مخصوصاً این که پسر کوچکى در ردیف جلوى کلاس روى صندلى لم داده بود به نام تدى استودارد....

 که خانم تامپسون چندان دل خوشى از او نداشت. تدى سال قبل نیز دانش آموز همین کلاس بود. همیشه لباس هاى کثیف به تن داشت، با بچه هاى دیگر نمی جوشید و به درسش هم نمی رسید. او واقعاً دانش آموز نامرتبى بود و خانم تامپسون از دست او بسیار ناراضى بود و سرانجام هم به او نمره قبولى نداد و او را رفوزه کرد.
امسال که دوباره تدى در کلاس پنجم حضور می یافت، خانم تامپسون تصمیم گرفت به پرونده تحصیلى سال هاى قبل او نگاهى بیاندازد تا شاید به علّت درس نخواندن او پی ببرد و بتواند کمکش کند.
معلّم کلاس اول تدى در پرونده اش نوشته بود: تدى دانش آموز باهوش، شاد و با استعدادى است. تکالیفش را خیلى خوب انجام می دهد و رفتار خوبى دارد. "رضایت کامل".
معلّم کلاس دوم او در پرونده اش نوشته بود: تدى دانش آموز فوق العاده اى است. همکلاسیهایش دوستش دارند ولى او به خاطر بیمارى درمان ناپذیر مادرش که در خانه بسترى است دچار مشکل روحى است.
معلّم کلاس سوم او در پرونده اش نوشته بود: مرگ مادر براى تدى بسیار گران تمام شده است. او تمام تلاشش را براى درس خواندن می کند ولى پدرش به درس و مشق او علاقه اى ندارد. اگر شرایط محیطى او در خانه تغییر نکند او به زودى با مشکل روبرو خواهد شد.
معلّم کلاس چهارم تدى در پرونده اش نوشته بود: تدى درس خواندن را رها کرده و علاقه اى به مدرسه نشان نمی دهد. دوستان زیادى ندارد و گاهى در کلاس خوابش می برد.
خانم تامپسون با مطالعه پرونده هاى تدى به مشکل او پى برد و از این که دیر به فکر افتاده بود خود را نکوهش کرد. تصادفاً فرداى آن روز، روز معلّم بود و همه دانش آموزان هدایایى براى او آوردند. هدایاى بچه ها همه در کاغذ کادوهاى زیبا و نوارهاى رنگارنگ پیچیده شده بود، بجز هدیه تدى که داخل یک کاغذ معمولى و به شکل نامناسبى بسته بندى شده بود. خانم تامپسون هدیه ها را سرکلاس باز کرد. وقتى بسته تدى را باز کرد یک دستبند کهنه که چند نگینش افتاده بود و یک شیشه عطر که سه چهارمش مصرف شده بود در داخل آن بود. این امر باعث خنده بچه هاى کلاس شد امّا خانم تامپسون فوراً خنده بچه ها را قطع کرد و شروع به تعریف از زیبایى دستبند کرد. سپس آن را همانجا به دست کرد و مقدارى از آن عطر را نیز به خود زد. تدى آن روز بعد از تمام شدن ساعت مدرسه مدتى بیرون مدرسه صبر کرد تا خانم تامپسون از مدرسه خارج شد. سپس نزد او رفت و به او گفت: خانم تامپسون، شما امروز بوى مادرم را می دادید.
خانم تامپسون، بعد از خداحافظى از تدى، داخل ماشینش رفت و براى دقایقى طولانى گریه کرد. از آن روز به بعد، او آدم دیگرى شد و در کنار تدریس خواندن، نوشتن، ریاضیات و علوم، به آموزش "زندگی" و "عشق به همنوع" به بچه ها پرداخت و البته توجه ویژه اى نیز به تدى می کرد.
پس از مدتى، ذهن تدى دوباره زنده شد. هر چه خانم تامپسون او را بیشتر تشویق می کرد او هم سریعتر پاسخ می داد. به سرعت او یکى از با هوش ترین بچه هاى کلاس شد و خانم تامپسون با وجودى که به دروغ گفته بود که همه را به یک اندازه دوست دارد، امّا حالا تدى محبوبترین دانش آموزش شده بود.
یکسال بعد، خانم تامپسون یادداشتى از تدى دریافت کرد که در آن نوشته بود شما بهترین معلّمى هستید که من در عمرم داشته ام.
شش سال بعد، یادداشت دیگرى از تدى به خانم تامپسون رسید. او نوشته بود که دبیرستان را تمام کرده و شاگرد سوم شده است. و باز هم افزوده بود که شما همچنان بهترین معلمى هستید که در تمام عمرم داشته ام.
چهار سال بعد از آن، خانم تامپسون نامه دیگرى دریافت کرد که در آن تدى نوشته بود با وجودى که روزگار سختى داشته است امّا دانشکده را رها نکرده و به زودى از دانشگاه با رتبه عالى فارغ التحصیل می شود. باز هم تأکید کرده بود که خانم تامپسون بهترین معلم دوران زندگیش بوده است.
چهار سال دیگر هم گذشت و باز نامه اى دیگر رسید. این بار تدى توضیح داده بود که پس از دریافت لیسانس تصمیم گرفته به تحصیل ادامه دهد و این کار را کرده است. باز هم خانم تامپسون را محبوبترین و بهترین معلم دوران عمرش خطاب کرده بود. امّا این بار، نام تدى در پایان نامه کمى طولانی تر شده بود: دکتر تئودور استودارد.
ماجرا هنوز تمام نشده است. بهار آن سال نامه دیگرى رسید. تدى در این نامه گفته بود که با دخترى آشنا شده و می خواهند با هم ازدواج کنند. او توضیح داده بود که پدرش چند سال پیش فوت شده و از خانم تامپسون خواهش کرده بود اگر موافقت کند در مراسم عروسى در کلیسا، در محلى که معمولاً براى نشستن مادر داماد در نظر گرفته می شود بنشیند. خانم تامپسون بدون معطلى پذیرفت و حدس بزنید چکار کرد؟ او دستبند مادر تدى را با همان جاهاى خالى نگین ها به دست کرد و علاوه بر آن، یک شیشه از همان عطرى که تدى برایش آورده بود خرید و روز عروسى به خودش زد.
تدى وقتى در کلیسا خانم تامپسون را دید او را به گرمى هر چه تمامتر در آغوش فشرد و در گوشش گفت: خانم تامپسون از این که به من اعتماد کردید از شما متشکرم. به خاطر این که باعث شدید من احساس کنم که آدم مهمى هستم از شما متشکرم. و از همه بالاتر به خاطر این که به من نشان دادید که می توانم تغییر کنم از شما متشکرم.
خانم تامپسون که اشک در چشم داشت در گوش او پاسخ داد: تدى، تو اشتباه می کنى. این تو بودى که به من آموختى که می توانم تغییر کنم. من قبل از آن روزى که تو بیرون مدرسه با من صحبت کردى، بلد نبودم چگونه تدریس کنم.
بد نیست بدانید که تدى استودارد هم اکنون در دانشگاه آیوا یک استاد برجسته پزشکى است و بخش سرطان دانشکده پزشکى این دانشگاه نیز به نام او نامگذارى شده است
همین امروز گرمابخش قلب یک نفر شوید... وجود فرشته ها را باور داشته باشید
و مطمئن باشید که محبت شما به خودتان باز خواهد گشت



+ نوشته شده در شنبه 7 فروردين 1394برچسب:,ساعت 14:47 توسط فردین احمدی |

 چون لود عكسهاي متحرك طول ميكشه تعداد 10 عكس رو براتون در نظر گرفتم و تا لود شدن كامل عكسها شكيبايي داشته باشين 

 
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
داره آهنگ ملايم گوش ميده *o|^_^|o music
http://up.tak-patogh.ir/up/tak-patoghi/Pictures/1393/Marshall/11/Gif-001.gif
 
 
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
كي گفته دخترا پارك دوبل بلد نيستن؟؟*:-B nerd

 
http://up.tak-patogh.ir/up/tak-patoghi/Pictures/1393/Marshall/11/Gif-002.gif
 
 
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 
عمو مراقب خودت باش *:D big grin

 
http://up.tak-patogh.ir/up/tak-patoghi/Pictures/1393/Marshall/11/Gif-003.gif
 
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 
خو آدم !!! اينجا جاي فيلمبرداريه ؟؟؟*X( angry

 
http://up.tak-patogh.ir/up/tak-patoghi/Pictures/1393/Marshall/11/Gif-004.gif
 
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
به اين ميگن دزد *@-) hypnotized

 
http://up.tak-patogh.ir/up/tak-patoghi/Pictures/1393/Marshall/11/Gif-005.gif
 
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مگه آزار داري گربه رو ميترسوني؟؟؟ *:| straight face

 
http://up.tak-patogh.ir/up/tak-patoghi/Pictures/1393/Marshall/11/Gif-006.gif
 
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دخترا وقتي لباس نو ميخرن *=)) rolling on the floor

 
http://up.tak-patogh.ir/up/tak-patoghi/Pictures/1393/Marshall/11/Gif-007.gif
 
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 
اينم آقا مورينيوس ديگه *:P tongue

 
http://up.tak-patogh.ir/up/tak-patoghi/Pictures/1393/Marshall/11/Gif-008.gif
 
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
كار ندارم كه چه گوسفند چموشيه اما دورخيزش منو كشته *:)) laughing

 
http://up.tak-patogh.ir/up/tak-patoghi/Pictures/1393/Marshall/11/Gif-009.gif
 
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مرسي تعادل *=D> applause

 
http://up.tak-patogh.ir/up/tak-patoghi/Pictures/1393/Marshall/11/Gif-010.gif
 
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 
اميدوارم اين عكسها مورد رضايتتون قرار گرفته باشه 

 
از شما همراهان عزيز و  آقاي حجواني ، مدير كليه گروه هاي مارشال هم عذرخواهي ميكنم به خاطر كم كاري

 
ان شاءالله ديگه از من كم كاري نميبينيد 

 
غروب غمهاتون رو آرزومندم 

 
تا درودي ديگر بدرود 



+ نوشته شده در سه شنبه 3 فروردين 1394برچسب:,ساعت 22:33 توسط فردین احمدی |

 



+ نوشته شده در جمعه 3 فروردين 1394برچسب:,ساعت 17:36 توسط فردین احمدی |

 هورامان هانه‌به‌رچه‌م
 
انتخاب آقای مظهرادوای به عنوان پژوهشگر برتر تاریخ دانشگاه فردوسی مشهد

 
در مراسمی که به مناسبت گرامیداشت هفته پژوهش در تالار فردوسی دانشکده ادبیات دانشگاه فردوسی شهرمشهدبرگزار گردید از پژوهشگران برتر تقدیر شد که در این میان مظهر ادوای دانشجوی دکترای تاریخ؛ فعال و محقق هورامان  به عنوان پژوهشگر برتر تاریخ انتخاب شد.

هه‌ورامان هانه‌به‌رچه‌م



وبلاگ فرهنگی،تاریخی،ادبی هه‌ورامان هانه‌به‌رچه‌م


 باتبریک پژوهشگر برتر تاریخ دانشگاه فردوسی مشهد


به آقای مظهر  ادوای 

 اهل روستای سلین هورامان

ساکن شهرستان مریوان

 آرزوی کامیابی وموفقیت روزافزون برای ایشان ودیگرجوانان 

وفعالان پرتلاش هورامان را،ازخداوندلایزال خواستاراست.



+ نوشته شده در پنج شنبه 3 فروردين 1394برچسب:,ساعت 14:37 توسط فردین احمدی |

ای قوم به حج رفته کجائید؟!:ارسالی ازآقای مدرک کریمی

هورامان هانه به  رچه م

ای قوم به حج رفته کجائید کجائید

مقصود همین جاست بیائید بیائید

مقصود تو در خانه و دیوار به دیوار

                 در بادیه سرگشته،شما در چه هوائید؟(مولانا )         

تمایل به ردگیری مفاهیم عمیق و اندیشه های ناب بشری در دل کتابها و نوشته های فلسفی،ادبی و...دورانی طولانی است که مد شده،مخصوصاً حالا که سیل نوشته های آنلاین و آفلاین و کتابی و مطبوعاتی،حکایت هر محله و دکان و بازاری است!!!نسل ما هم که با اردنگی و ترکه و چوب و سیلی،زورچپان،وارد مدرسه و معرکه شدیم،کم کم و به ناچار،عادتمان دادند که بزرگی و عمق را از دهان کسانی بجوئیم که اهل نوشتن و کتاب و کتابخانه‌اند و همین باعث شد؛بتهای ذهنیمان نه در محیط ملموس دوروبر،که در شهرهای دور و بلاد بعید جای داشته باشند:ازما بهترانی که کتاب نوشته اند–شاملو،صادق چوبک،امیرحسین آریانپور،مارکس،نیما،فروغ،گارسیا مارکز،کامو،و...-آن هم نه به اتکای مطالعات پیگیر و قوام یافته که بیشتر شعارزده و از روی تعصب و دهن بینی،مثلاً شاملو را می پرستیم حتی سیگار و اعتیادش را توجیه شده می دانیم نه به پشتوانه‌ی غور و کنکاش در کتابها و افکارش بلکه با اطمینان از به روز بودن و مد بودن نام و شهرتش،البته برای در رفتن از اتهام عدم مطالعه اش چند شعر ساده‌ی و همه فهم وی مانند:"دهانت را می بویند/مبادا که گفنه باشی دوستت می دارم"و یا:"لبانت به ظرافت شعر/شهوانی ترین بوسه‌ها را به شرمی چنان مبدل می کند/که جاندار غارنشین/از آن سود می جوید و..."را حفظ می کنیم،غافل از اینکه،شاملو یا هر نویسنده‌ی دیگری،مثل ما،موجودات خرده شیشه‌دار دوپا؛که روزی سه الی چهار نوبت،مقدار معتنابهی آذوقه را طی مراسمی مفصل و جان کن،به کودی بدبو تبدیل می کنیم،انسان و جایزالخطا بوده‌اند(اتفاقاً خیلی وقتها خطاهای بزرگ را آدم های بزرگ مرتکب می شوند و این حرف من نیست گواهی تاریخ است)و نباید از آنها بت و امامزاده ساخت،شاملو سهل است بزرگان فلسفه‌ی غرب و شرق و بودا و زرتشت هم همردیف این قافله‌اند.از بحث دور شدم،کتابزده بودن و چشم و دل را معتاد نوشته و کتاب کردن در بسیاری اوقات باعث می شود دیدگاه نسبی و انتقادی را که ویژگی انسان مدرن و متفکر است از دست بدهیم!!ازدست دادن بینایی درون،راه را بر کوری باطن می گشاید!!!کورباطن که شدیم، دیگر،آدمی می شویم ظاهراً عالم که بسیاری مطالب و شعار و نوشته را حمل می کند اما نگاهش تار و کج است و راه به پستوهای نمور دارد نه به  پنجره ها و دریچه های گشوده به آغوش نور . 

 

 

 

 

اعتراف می کنم خیلی وقتها فکر کرده ام که در خانواده‌امان،چقدر بدبختیهایمان،ریشه در بیسوادی پدرم دارند و پیش خودم گله کرده ام که ای کاش پدرم دیپلم داشت،چرا که از این طریق راز دهر و ملکوت و سما را در سطرهای بیجان لبالب از تجربه و معنا و اندیشه بعد از ازدواج با مادرم حمل می کرد و هر روز جرعه‌ای از این بیکرانه را به مشام جان ما روانه می کرد و در معیت و همدوش پدری دیپلم،در نردبانی شبیه پله های برقی پاساژهای چند طبقه،سوت زنان و بی خیال،به اشراق و معراج و پیشرفت،صعود می کردیم.پدرم و همقطاران همنسل پدرم در نظر من آدمهایی بودند که از نعمت دمخور شدن با عمق اندیشه‌های نظام یافته‌ی بشری که در دل کتابها لانه داشت،دور بودند و لاجرم موجوداتی بودند فسیل،که نه از راز زندگی بهره‌ای برده بودند نه بلد بودند تصمیمات درست و امروزی بگیرند و نه با اندیشه‌ای عمیق حاضر بودند راجع به مرگ و پایان حیات فکرکنند چرا که نظام آموزشی مرا معتاد کرده بود که سراغ این مفاهیم را فقط از نوشته‌ها و منابع مکتوب باید گرفت؛نه در کوچه پس کوچه‌های خاک گرفته‌ی نودشه و آدمهای دم دست دور و بر!!اما روز به روز که گردونه‌ی زمان،کودکی و خامی چندلایه‌ی اولیه را ازمن گرفت پی بردم که همین بیخ گوشم متنی زنده وکواپاتول پوش، کتابخانه‌ای را از فراسوی پیشا تولدم تا اکنون سی وهفت سالگی‌ام حمل می کند که نام همیشه‌اش:"تاته "است فهمیدم  پدر دیپلم نداشته‌ام،در دانشگاه باغ "دروعازا" و " بیسکی " و "سیروانسک "و"ملگاو قولی "و...با استادانی همچون:انجیر و توت و چشمه،صدهاهزار واحد رویش و برگ و بار و خزان و سرما و نوروز و آتش را در سکوتی بودایی و اهورایی، تنفس کرده–تفکر پدرم نه با واژه‌های پرطمطراق باب روز و روزنامه که با رفتار درست و درخور در حق یک سنجاب، گربه‌ی پشت بام،یک نه مام،پیرزن ندارهمسایه،حس حلول بهار،گرمای همنشینیهای زمستان و قلتاخ چینی های دورهم غروبهای پشت بام و...آشیان دارد.نسل ما که بار کتاب و نوشته و سی دی و تبلت و لپ تاب و...بدجور یک بعدی بارمان آورده نیاز اکید داریم درعین احترام به نعمات دنیای مدرن با دیدی عاری از تعصب،تجربیات گذشتگان بلافصل خودمان را رصد کنیم تا آنوقت ببینیم مدرسه و دانشگاه و واحد و ژتون و ..چه ها که  با اعصاب و شخصیتمان نکرد.

اگر از پدر من بپرسید صادق هدایت کیست؟به احتمال قوی نمی داند که در پرسپولیس بازی می کند یا هافبک استیل آذین است یا خیر مرده یا زنده است و اینکه بوف کور را فروغ فرخزاد نوشته یا محمد رضا شجریان؟!!!اصلاً قاطی این چرت و پرتها نشده،ولی اگر از پدرم درباره‌ی درخت و آب و آبیاری سوال کنی،چنان به سلوک گردو و سایه‌ی چنار و رفتار توت و انگور وارد است که نسل جدید با کیبورد و پیت بال و جنیفر و کریس رونالدو و پلی استیشن و حریم سلطان و زهرمار!

 

قصد من در این نوشته نه متهم کردن تمام لحظات دنیای ظاهراً مدرن اکنون است که تا خواسته باشم مدینه‌ی فاضله‌ای دروغین و موهوم را در گذشته‌ی ازدست رفته‌ی چرکینی دنبال کنم،پدرم حکایتها از وضعیت فاجعه بار بهداشت و حمام و دستشویی و شپش و...از وضعیت سرسام زنان و دختران سالهای دور کودکی و جوانیش با خود دارد– که البته جای این سئوال هست که آیا وضعیت زنان و دختران از آژیرقرمز به آژیرسفید رسیده یا اسفبارتر و به وخامت رسیده است؟و به روژ لب و مانتو و تحصیل نیمه کاره و خانه نشینی رسیده است؟باید پرسید و دید و شنید –سیاه سفید جلوه دادن دنیا کار نامزدهای انتخاباتی است برای قاپیدن چند روزه ی دل مردم  جهت  کش رفتن آرای آنهاست نه وظیفه‌ی این نوشته که فقط درد دل مکتوبی است.من خودم در خانه امان چند سالی است آشتی سنت و مدرنیته را در این دیده ام که با وسایلی مدرن از نوع لپ تاب و ام پی تی پلیر و دوربین دیجیتال و... پدرم و مادرم را به حرف وادارم تا هر بار کتاب نایاب درون آنها لایه لایه پرده از راز زندگی پیشینیان بردارد و هر دفعه مرا مهمان بحثی صمیمی و آموزنده کنند و برای همین،دستاورد این چند سالم چندین صد ساعت گفتگو با پدرومادرم راجع به همه چیز بوده که هنوز سر این رشته دراز است و...مثلاً از مادرم پرسیده‌ام که به صورت مفصل و کامل خود را معرفی کند،از کودکیش از بازیهای دخترانه از زمستان از روابط مردم،قهر وآشتیهایشان و از ظلم و مهربانی مردان و...از پدرم درباره‌ی شاگرد جولایی‌ایش و از کی و به کجا و چطور می رفته‌اند و چه چیزی می پوشیدند و نوروز و شادی و عزا و عروسی  وماتمشان به چه ترتیبی بوده و خلاصه هر فایل را به اسم مخصوص خود با تاریخ کامل ذخیره و در چند جا مثل امانت گرانبهایی نگهداشته‌ام!برایم شعرفولکلور خوانده‌اند که در هیچ کتابی نمی توان سراغ آنها را گرفت همین چند وقت پیش مادرم نزدیک نیم ساعت تمام اشعاری را که قاطی"روله بزانی"از حفظ داشت برایمان خواند و با چه طمأنینه و آرامشی تکیه ها را به موقع ادا می کرد و می خواند و می خواند و می خواند.ویکبار هم پدرم در حین صحبت از دوران جوانی خود این اشعار را از حفظ برایم خواند:

گرده‌   ده‌ره‌ره‌    تا  سه‌روو    تاشا            سه‌وزێم پاش مێشۆ چۆکڵه‌ش په‌ی تاشا

ئی ده‌س و  ئه‌و ده‌س وه‌رێسو باری            دۆسێوه‌م   هه‌نه‌   لا    که‌یڵه‌و  زباری

شێوه‌ت   مشۆوه‌    شێوه‌و   نازارا             زڵفێت  جه‌نگ  که‌را  چنی  گۆشه‌‌وارا

گه‌ل گه‌ل  کناچه‌ به‌رزو سه‌رکاوی             قه‌تارشا    به‌سه‌ن    په‌ی    وه‌ره‌تاوی

و مادرم چند روز قبلتر برایم خوانده بود :

تفه‌ ته‌ڕێ یاوه‌ی و که‌وتێ وه‌روو وه‌ی            هۆرزه‌ بۆرێوه‌  و مه‌یل مه‌ده‌ گه‌ده‌ی

ئاه و    هه‌ناسه‌م    یاوا     وا    دارا             یا خوا   لاما دۆ  چی  هه‌رزه‌ کارا!

و باز از پدرم :

باڵات    به‌رزا   و    قه‌دت  نه‌ی           مه‌مه‌ت ساوی و زنجت به‌ی 

من چنی  تۆما هه‌ی  هه‌ی  هه‌ی            با بنیشوو  ڕات  ئه‌گه‌ر مه‌ی 

                                                                (شاعر: بابا هه‌باس )

صحبت از اقیانوس مدفون زیبایی است که مفت و مسلم در سینه‌ی نسل قدیم ما دارد به فنای همیشه می رود!می توانیم ازامکاناتی که انقلاب دیجیتال برایمان فراهم کرده به نحو شایسته استفاده کنیم تا داستان ریشه و وطن و پدر و مادرانمان بیش ازاین به تاراج فراموشی نرود.کتاب مدفون شایسته‌ای که قصه ی من و توست،حکایت خاک،نجابت و قناعت و فقر و مرگ و استیصال و عروسی و عزا،داستان زمستان و نوروز و سایه و همسایه،گردآوری و ذخیره‌ی درست آن کار همگان است! 


+ نوشته شده در پنج شنبه 3 فروردين 1394برچسب:,ساعت 14:35 توسط فردین احمدی |

جنجالی ترین جراحی های سال گذشته

جنجالی ترین جراحی های سال گذشته(+تصاویر)

پسری که زیر پوست صورتش چشم دارد، کودکی که با نصف قلب متولد شد، قلب بیرون از سینه یک کودک، وسیع‌ترین پیوند صورت پس از شلیک گلوله، پیوند بافت قلب یک گاو به کبد یک انسان و بازسازی جمجمه پس از یک ترور ناموفق برخی از مهمترین و عجیبترین اتفاقات مهم پزشکی و جراحی های مهم سال گذشته بوده اند.
 

احتمال وجود چشم زیر پوست پسر بچه بی‌چشم

مهر، پسری که بدون چشم متولد شد، سال گذشته از بازی با چراغ قوه و گرفتن نور آن به سمت صورت خود خوشحال می شد، از این رو پزشکان اعتقاد پیدا کردند که یک چشم در زیر پوست خود دارد.

مارا وانی جانگ از زمانی که هشت ماهه بود نور چراغ قوه را به سمت چپ صورت خود جایی که می بایست چشم چپ وی قرار بگیرد می گرفت.

بر همین اساس این کودک یکی از موارد نادر پزشکی در سال گذشته بود پزشکان در چین کشف کردند که این کودک زیر پوست خود یک چشم دارد اما انجام عمل جراحی برای بیرون آوردن چشم وی به شدت حساس است.


تصاویر کودکی پس از پیوند پوست

تصاویر کودک سه ساله که پس از 80 درصد سوختگی با پیوند پوست و دریافت یک لایه جدید از پوست شبیه سازی شده مراحل بهبودی را طی می کند.

ایزابلا کراگر در شب سال نو میلادی در آفریقای جنوبی دچار سوختگی شد، پزشکان اعلام کردند که این سوختگی به 80 درصد بدن وی آسیب رسانده و حتی ممکن است که این کودک جان خود را در نتیجه این سوختگی از دست بدهد.

پزشکان سال گذشته با عمل جراحی روی پوست این کودک اعلام کردند که پوست مصنوعی به خوبی جذب بدن وی شده است. براساس اظهارات ریدوان میا جراح وی، این عمل جراحی برای پیوند پوست به بدن کودک به خوبی پیش رفته و موفقیت آمیز بوده است.


رشد نوعی سرطان نادر در کودک 4ماهه

مادر کودک چهارماهه ای که فرزندش از یک نوع سرطان نادر رنج می برد سال گذشته اظهار داشت که پیش از تشخیص نهایی 20 پزشک اظهار داشتند که این کودک مبتلا به ماه گرفتگی در قسمت چپ صورت خود است غافل از اینکه سرطان به مغز استخوان کودک نفوذ کرده است.
یون بول 32 ساله اظهار داشت که پس از تولد ایزابل به پزشکان متعددی مراجعه کردند اما آنها اظهار داشتند که نیاز به نگرانی نیست و این لکه بنفش روی صورت ایزابل تنها یک ماه گرفتگی است، اما سه برابر شدن این غده ظرف یک ماه و آزمایشهای بعدی نشان داد که وی از یک نوع سرطان نادر رنج می برد.

اکنون این دختر کوچک تحت شیمی درمانی قرار گرفته است، توموری که ظرف یک ماه سه برابر شده است و گوش چپ کودک را پوشاند. ایزابل در چهارماهگی گوش چپ خود را در عمل جراحی که با هدف برداشتن غده صورت گرفت،‌ از دست داد.


کوچکترین بیمار قلبی پس‌ از جراحی

یک نوزاد که تنها 4 هفته از تولدش گذشته بود به علت بیماری قلبی مادرزادی تحت عمل جراحی قلب قرار گرفت و یکی از خبرسازترین جراحی های سال گذشته را رقم زد این مورد به کوچکترین بیماری تبدیل شد که تاکنون این عمل را تنها چند روز پس از تولدش پشت سرگذاشته است.
فیبی ویتل همراه با یک بیماری قلبی مادرزادی متولد شد که موجب می شد قلب کوچکش تنها یک سوم از اکسیژن مورد نیاز برای ادامه حیات را دریافت کند. در نتیجه این بیماری قلبی، اندازه قلب فیبی دو برابر اندازه طبیعی شد و از اندازه یک گردو به اندازه یک پرتقال رسید.

پزشکان بیماری وی را شریان غیرعادی کوروناری چپ از شریان ریوی (ALCAPA) تشخیص دادند به این معنا که شاهرگ ماهیچه قلب وی اتصال مناسبی با قلب برقرار نکرده بود و این امر مانع گرفتن اکسیژن کافی بوده است.

 ظرف چند ساعت پزشکان تشخیص دادند که اگر عمل جراحی قلب روی این شریان قلبی انجام نشود جان فیبی در معرض خطر قرار می گیرد.



یک سالگی کودکی که با نصف قلب متولد شد

کودکی که به علت تشخیص پزشکان پیش از تولد به علت اینکه تنها نصف یک قلب درسینه وی قرار گرفته بود باید سقط می شد، سال گذشته برای جشن تولد یکسالگی خود آماده شد.

دیزی دیویدسون تنها 40 درصد شانس زنده ماندن داشت، چرا که پیش از تولد پزشکان بیماری قلبی وی را پیش از تولد Tricuspid atresia تشخیص داده بودند. دیزی در سپتامبر 2011 متولد شد و پس از آنکه چند روز را در بخش مراقبتهای ویژه گذراند هر هفته قوی تر می شد اما پس از آن زمانی که تنها شش ماه داشت به یک عفونت مهلک مبتلا و موجب شد که بدنش ضعیف شود.

این نوزاد شش ماهه تحت یک عمل طاقت فرسای 4 ساعته قرار گرفت تا نیمه باقی مانده قلب وی به اصطلاح سیم کشی تازه بشود تا بتواند به طور مستقل کار کند، این عمل موجب شد که دیزی کوچکترین اسکاتلندی باشد که تاکنون چنین جراحی را انجام داده است.


وسیع‌ترین پیوند صورت پس از شلیک گلوله

ریچارد لی نوریس که در یک حادثه شلیک گلوله در سال 1997 مجروح شد، وی با انجام عمل جراحی پیوند صورت پس از 15 سال اکنون به راحتی می‌تواند بدون نگرانی از نگاه‌های خیره مردم در خیابانها قدم بزند.

ریچارد لی نوریس قربانی 37 ساله حادثه شلیک گلوله سال 1997 ، در وسیع ترین عمل جراحی پیوند صورت پس از 15 سال اکنون نه تنها ظاهر صورت بلکه حس بویایی خود را نیز باز پس گرفته است.  نوریس در سال 1997 به طور اتفاقی به صورت خود شلیک کرد، حادثه ای که منجر به از دست دادن بینی و قسمت اعظم لبهای خود شد. درحالی که وی جراحی های متنوعی را برای نجات جانش از سرگذراند اما ظاهر وی به صورت وحشتناکی دگرگون شده بود.

 پزشکان و جراحان جراحیهای متعددی را برای بازسازی استخوان فک و دیگر قسمتهای صورتش انجام دادند وی اخیرا نیز در یک جراحی وسیع پیوند صورت شرکت کرد. پزشکان در مرکز پزشکی دانشگاه مریلند در 19 تا 20 مارس در یک عمل جراحی 36 ساعته وسیع ‌ترین عمل پیوند کامل صورت تا به حال شامل دو فک، دندان‌ها و زبان را بر روی او انجام دادند.



پزشکان یک پر را از گردن کودک 7 ماهه بیرون آوردند

والدین یک دختر هفت ماهه در آمریکا به دنبال مشاهده برجستگی روی آرواره های فرزندشان به بیمارستان مراجعه کردند و پزشکان از آرواره‌های این کودک یک پر سیاه 5 سانتیمتری بیرون آوردند.

پزشک میا، وی را در عصر همان روز معاینه کرد و به وجود یک نخ در قسمتی که تصور می شد یک آکنه باشد پی برد و پس از پوشیدن دستکشهایش یک پر 5 سانتیمتری سیاه از قسمت متورم شده گردن کودک بیرون آورد.

 حتی درحال حاضر که این پر بیرون آمده، رنج این کودک به پایان نرسیده چرا که پزشکان اظهار داشتند که این نقطه متورم شده دارای یک گره سخت است که اندازه 4 سانتیمتری دارد و این گره به خودی خود متلاشی نمی شود و نیاز به جراحی وجود دارد.


پیوند بافت قلب یک گاو به کبد زندگی انسانی را نجات داد

یک زن بریتانیایی یکی از نخستین افرادی است که از یک جراحی پیشگامانه برخوردار شد و بافتی از قلب یک گاو برای بازسازی کبد وی مورد استفاده قرار گرفت.

این جراحی که از آن با عنوان پیوند عضو از حیوان به انسان (xenotransplantation) یاد می شود، اندام حیوان اهدا کننده به طور کامل برداشته می شود.

میشل مورگان گرینر 42 ساله از لیورپور در سال 2010 به یک نوع سرطان نادر کبد مبتلا شد. پزشکان در مرحله اول به وی گفته بودند که درمانی برای این بیماری نیست. اما دو ماه بعد وی تحت یک عمل جراحی قرار گرفت تا تومور سرطانی از کبد وی خارج شود و در طی این جراحی بخش بزرگی از سیاهرگ تحتانی وی نیز برداشته شد. این رگ مهم خونی در قسمت پشت کبد قرار گرفته تا خون را از نیمه پایین بدن به قلب برساند. سپس این رگ به واسطه یک تکه از لایه خارجی قلب یک گاو ( غشاء خارجی قلب گاو) بازسازی شد.

موفقیت در انجام نوع جدید پیوند دست

جراحان انگلیسی برای نخستین بار شکل نادری از عمل پیوند دست را در این کشور انجام دادند.

این جراحی 8 ساعته که در بیمارستان لیدز انجام شد، دست یک فرد درگذشته به یک مرد 51 ساله پیوند زده شد. دلیل مرگ اهدا کننده عضو، هنوز اعلام نشده اما گفته می‌شود احتمالا بر اثر تصادف یا سکته جان باخته است.

"مارک کهیل"، گیرنده عضو که دست راست خود را بر اثر ابتلا به نقرس از دست داد اکنون می‌تواند انگشتان دست جدید خود را تکان دهد؛ اما به گفته جراح این پیوند، 18 ماه طول می‌کشد تا این عمل موفقیت آمیز توصیف شود.اگر همه چیز خوب پیش برود این بیمار حس و توان دست خود را بازخواهد یافت.

تصویر نوزادی با قلب بیرون از سینه

نوزاد دختری که با قلب بیرون از سینه متولد شد روز جمعه 6 بهمن ماه همراه بک زره محافظ صورتی برای این اندام حیاتی از بیمارستان مرخص شد.

آدرینا کاردناس که در ماه اکتبر ( مهر ماه) متولد شده بود به یک بیماری نادر مادرزادی که از آن با عنوان " قلب بیرون از قفسه سینه" (ectopia cordis) یاد می شود، مبتلا است.

پزشکان این نوزاد را همراه یک محافظه شبیه به زره روی سینه اش مرخص کردند که برای محافظت از قلبش درحین رشد تعبیه شده است. در چند سال آینده وی تحت یک عمل جراحی قرار گرفت تا یک محافظ دائمی داخل دیواره های سینه اش قرار گیرد.



تصاویر بازسازی جمجمه و پیوند صدف گوش

دختر پانزده ساله پاکستانی که قربانی تروریسم طالبان شد، سال گذشته تحت عمل جراحی موفقیت آمیز بازسازی جمجمه و پیوند صدف گوش قرار گرفت.

پزشکان بیمارستان ملکه الیزابت در بیرمنگام روز یکشنبه 15بهمن ماه اعلام کردند که ملاله یوسف‌زی 15 ساله تحت عمل بازسازی جمجمه و پیوند صدف گوش قرار گرفت.

یک سخنگوی بیمارستان اظهار داشت که تیم پزشکی ملاله از نتیجه عملی که حدود 5 ساعت طول کشید راضی بودند. پزشکان برای وی یک صفحه تیتانیومی ساختند تا قسمت آسیب دیده جمجمه وی را بازسازی کرده و همچنین یک صدف گوش برایش پیوند زدند تا شنوایی گوش چپ وی را اصلاح کنند.

 
انتهای پیام


+ نوشته شده در چهار شنبه 3 فروردين 1394برچسب:,ساعت 8:46 توسط فردین احمدی |

عکس جنجالی: بوسیدن چادر دختر بسیجی توسط پسران بسیجی

عکس جنجالی سایت تسنیم که عاقبت مجبور به حذف آن شد

جشنواره تئاتر مقاومت:

 http://s4.picofile.com/file/7926883010/ssassa.jpg



+ نوشته شده در جمعه 2 فروردين 1394برچسب:,ساعت 22:23 توسط فردین احمدی |

 


 
شرح در عکس :)

 
طنز نوشته های جدید اسفند 93
 
10
 
خو مگه سادیسم داری کیک عقدو اینجوری میزنی
روانی :|

 
طنز نوشته های جدید اسفند 93
 
10
 
خنده خرکی که میگن اینه :D

 
طنز نوشته های جدید اسفند 93
10
 
خلاقیت به این میگن*;;) batting eyelashes
قابل توجه دوست شیرینی سازمون با اون کیکش*>:P phbbbbt

 
طنز نوشته های جدید اسفند 93
10
 
شرح در عکس

 
طنز نوشته های جدید اسفند 93
10
 
اخبار ایران به روایت عکس

 
طنز نوشته های جدید اسفند 93
10
 
گوسفند متمدن :)

 
طنز نوشته های جدید اسفند 93
10
 
بازی بازی ، با شاخ گاو هم بازی؟!!!

 
طنز نوشته های جدید اسفند 93
10
 
باز هم شرح در عکس

 
طنز نوشته های جدید اسفند 93
10
 
اندر پندهای لقمان

 
 
طنز نوشته های جدید اسفند 93
10
 
اسب اتوبوسی :|

 
طنز نوشته های جدید اسفند 93
10
 
این ربطی به طنز نداره
خوشکل بود گذاشتم :)

 
طنز نوشته های جدید اسفند 93
10
 
اینم حال و روز منه بعد از ارسال ايميل که هیشکی نظر نمیده :(

 
طنز نوشته های جدید اسفند 93
10
 
اینم باز منم
واسه اونایی که ايميل نمیدن
و واسه اون شیرینی ساز .......(بوووق) با اون کیکش

 
طنز نوشته های جدید اسفند 93
 
10
 
اینم یه عکس متحرک واسه حسن ختام این ايميل

 

ای جااااااان*:x lovestruck*>:D< big hug
 


+ نوشته شده در پنج شنبه 29 اسفند 1393برچسب:,ساعت 23:55 توسط فردین احمدی |

زمانی که ماهی‌ بسیار بزرگ در صید ماهی‌گیران گرفتار می‌شود خوشحالی و تعجب آنها را مضاعف می‌سازد.

به گزارش خبرگزاری فارس، زمانی که نام ماهی به میان می‌آید همه ما ماهی قرمز سر سفره عید و یا در نهایت ماهی‌های خوراکی شمال و جنوب کشورمان که با انواع آنها آشنا هستیم در تصور خود مجسم می‌کنیم.

گاهی اوقات ماهی‌های عجیب با چثه بسیار بزرگ در تور ماهی‌گیران به دام می‌افتند که ما را شگفت‌زده می‌کنند.



ادامه مطلب


+ نوشته شده در سه شنبه 29 اسفند 1393برچسب:,ساعت 22:55 توسط فردین احمدی |

 (پیام های تبریک سال )

من از فردا نمیام چیست؟ جمله ای که هر سال این موقع ها دانش آموزان به همدیگه میگن بعد وقتی فرداش میری میبینی همشونم اومدن !

 

♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦

 

مثل ماهی پر ویتامین مثل سبزه پر از کلروفیل مثل سمنو پر از قند مثل سنبل پر از رنگ مثل سیب پر از خاصیت و مثل سکه پر از قیمت هستم ! اینا خصوصیات شخصی بنده بود ، فرستادم تا در جریان باشید …

 

♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦

 

شیشه عطر بهار ، لب دیوار شکست و همه جا پر شد از بوی خدا ، همه جا آیت اوست ! نوروزتان مبارک

 

♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦

 

ما پارسال عید نرفتیم امریکا …. امسالم نمیریم ایتالیا کلا ما اینجوری هستیم هر سال تصمیم میگیریم یکی از کشورای خارجو نریم

 

♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦

 

اون زمانی که باباها متوجه بشن شلوار جین 20 تومن نیست اون روز، روز پیوند عاطفه هاست .

 

♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦

 

فرارسیدن نوروز این میراث با ارزش ایرانیها را بعدا تبریک میگم الان زوده

 

♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦

 

آقا تا دید و بازدیدهای نوروزی شروع نشده تکلیف ماچ ها رو روشن کنید ، بالاخره باید سه بار ببوسیم یا دوبار ؟

 

♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦

 

مبارکتر شب و خرمترین روز / به استقبالم آمد بخت پیروز دهلزن گو دو نوبت زن بشارت / که دوشم قدر بود امروز نوروز . . . نوروز 1394مبارک

 

♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦

 

این روزها اگه تو خونه باهاتون مهربون شدن به سرعت خونه رو ترک کنید ! قضیه خونه تکونی جدیه !!

 

♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦

 

لحظه ای که سال تحویل میشه … تنها لحظه ایه که بی منت به من لبخند میزنی … کاش هر ثانیه برای من سال تحویل باشه تا لبخند همیشه مهمون لبای سرخت بمونه… سال نو مبارک گلم

 

♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦

 

امروز ۲ نفر آدرس و شماره تلفنت رو ازم خواستن منم بهشون دادم
یکیشون خوشبختی و اون یکی سعادت
سال ۹4 میان سراغت !

 

♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦

 

تحویل نمیگیرم ، سالی را که بدون حضور تو تحویل شود . . .
عزیزم نوروزت مبارک

 

♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦

 

یـــا مـــحــول الــحــول و الاحـــوال
حـــالـــمـــونـــو بـــیــشـــــتــر نـــگــیــر بـــیـخــیـال احــــسـن الــحـال !!

 

♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦

 

زندگی وزن نگاهی است که در خاطر ما می ماند
نوروز جشن نکوداشت نگاه تو ست
پس نوروز بر تو فرخنده باد . . .

 

♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦

 

سلام میشه ازت خواهش کنم سال تحویل بیای خونمون ؟
آخه سبزه خوشگل تر از تو پیدا نکردم !

 

♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦

 

ورود به این عید سعید باستانی بنا به دلایل فنی برای شما مسدود می باشد .
لطفا اصرار نفرمایید!
عید شما مبارک

 

♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦

 

 

چهار دعای برتر لحظه تحویل سال / اول دعا برای ظهور آن بی مثال
دوم تمام ملت بی ضرر و بی ملال / سوم رسیدن ما به قله های کمال
چهارم تمام جیب ها پر از پول ، اما حلال . . .



+ نوشته شده در دو شنبه 29 اسفند 1393برچسب:,ساعت 14:34 توسط فردین احمدی |

فرارو- دقایقی پیش عامل شهادت سرباز نیروی انتظامی پای چوبه دار در حین اجرای حکم اعدام با رضایت اولیای دم از مرگ حتمی نجات پیدا کرد.
 
به گزارش خبرگزاری فارس، دقایقی پیش حکم اعدام عامل شهادت بابک شکفته سرباز نیروی انتظامی در حال اجرا بود که چند ثانیه پس از اجرای این حکم و در حالی که فرد محکوم به اعدام یعنی «وحید زارع» در بالای دار مجازات در حال جان دادن بود با فریاد رضایت از سوی خانواده مقتول از مرگ حتمی نجات پیدا کرد.
 
به این ترتیب خانواده مقتول از خیر اجرای حکم گذشته و قاتل چند ثانیه پیش از مرگ نجات پیدا کرد و به بیرون از صحنه اعدام هدایت شد. عکس های مهر از این اتفاق را در زیر می بینید.
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 


+ نوشته شده در پنج شنبه 28 اسفند 1393برچسب:,ساعت 22:2 توسط فردین احمدی |

 



+ نوشته شده در جمعه 22 اسفند 1393برچسب:,ساعت 15:23 توسط فردین احمدی |

 شعر سرود محلی نوروز هورامان:کاکه محمدشریف علیرمایی

(شێعره‌و سروودوو وێمانێ نه‌ورۆزو هه‌ورامانی 

کاکه محه‌مه‌دشه‌ریف عه‌لی ره‌مایی)


این شعربه صورت آوازی درنوروز1390توسط آقای سیروان خالدی هنرمندهورامان اجراگردید.


                                                                                  هه‌ورامان هانه‌به‌رچه‌م
 

سرووده‌و نه‌ورۆزی

 

ساڵه‌ی تازێنه‌ نه‌ورۆز ئاماوه‌

ئاییرما   نیا   یانه‌و  خه‌ماوه‌

به‌  شادی  گێرمێ جه‌ژنه‌و نه‌ورۆزی

نه‌ورۆز میراسه‌ن په‌ی قه‌وم و هۆزی

 

دڵ بێقه‌راره‌ن هه‌ریۆ نیازێ

کۆکۆ جه‌م باوه‌  ئاواته‌وازێ

ئاییر    که‌راوه‌   جه‌ بان   و  یانان

ده‌سه‌   به‌  ده‌سه‌  سروود  مه‌وانان

 

ساڵه‌ی تازێنه‌ نه‌ورۆز ئاماوه‌

ئاییرما   نیا   یانه‌و   خه‌ماوه‌

به‌  شادی  گێرمێ  جه‌ژنه‌و  نه‌ورۆزی

نه‌ورۆز  میراسه‌ن په‌ی قه‌وم  و هۆزی

 

جه‌ دێرزه‌مانان وه‌روو پیرۆزی

هه‌ورامان بیبه‌ ماواو  نه‌ورۆزی

په‌ی   ساڵه‌ی   تازێ  به   ‌سیاوچه‌مانه‌

شاخی   هه‌ورامان    کریا    به‌    یانه‌

 

ساڵه‌ی تازێنه‌  نه‌ورۆز    ئاماوه‌

ئاییرما   نیا   یانه‌و      خه‌ماوه‌

به‌ شادی  گێرمێ  جه‌ژنه‌و    نه‌ورۆزی

نه‌ورۆز  میراسه‌ن په‌ی  قه‌وم و هۆزی

 

به‌رزی  به‌  به‌رزی  ئاییر  کریاوه‌

جه‌ ده‌سی  ناحه‌ز  وه‌ڵات  سنیاوه‌

په‌وکه‌ی  هه‌ورامان  پڕ  ره‌مز  و  ڕازه‌ن

هه‌ر  ساڵیه‌  که  مه‌ی  نه‌ورۆزش  تازه‌ن

 

ساڵه‌ی تازێنه‌ نه‌ورۆز ئاماوه‌

ئاییرما   نیا  یانه‌و   خه‌ماوه‌

به‌ شادی  گێرمێ  جه‌ژنه‌و   نه‌ورۆزی

نه‌ورۆز میراسه‌ن په‌ی  قه‌وم و  هۆزی

 

محه‌مه‌دشه‌ریف عه‌لی‌ره‌مایی 


+ نوشته شده در پنج شنبه 19 اسفند 1393برچسب:,ساعت 14:25 توسط فردین احمدی |

  

 کاریکاتور و تصاویر طنز, عکس نوشته های خنده دار

 

 کاریکاتور و تصاویر طنز, عکس نوشته های خنده دار

 

 کاریکاتور و تصاویر طنز, عکس نوشته های خنده دار

 

 کاریکاتور و تصاویر طنز, عکس نوشته های خنده دار

 

 کاریکاتور و تصاویر طنز, عکس نوشته های خنده دار

 

 کاریکاتور و تصاویر طنز, عکس نوشته های خنده دار

 

 کاریکاتور و تصاویر طنز, عکس نوشته های خنده دار

 

 کاریکاتور و تصاویر طنز, عکس نوشته های خنده دار

 

 کاریکاتور و تصاویر طنز, عکس نوشته های خنده دار

 

 کاریکاتور و تصاویر طنز, عکس نوشته های خنده دار

 

 کاریکاتور و تصاویر طنز, عکس نوشته های خنده دار

 

 کاریکاتور و تصاویر طنز, عکس نوشته های خنده دار

 

 کاریکاتور و تصاویر طنز, عکس نوشته های خنده دار

 

 کاریکاتور و تصاویر طنز, عکس نوشته های خنده دار

 

 کاریکاتور و تصاویر طنز, عکس نوشته های خنده دار

 

 

 

 



+ نوشته شده در دو شنبه 15 اسفند 1393برچسب:,ساعت 14:45 توسط فردین احمدی |

 حکایت و داستان امروز :پیاده روی فراموش نشدنی

 

 

شانزده ساله بودم و با پدر و مادرم در مؤسسه ای که پدربزرگم در فاصلۀ هجده مایلی دِربِن، در افریقای جنوبی، در وسط تأسیسات تولید قند و شکر، تأسیس کرده بود زندگی می‌کردیم. ما آنقدر دور از شهر بودیم که هیچ همسایه‌ای نداشتیم و من و دو خواهرم همیشه منتظر فرصتی بودیم که برای دیدن دوستان یا رفتن به سینما به شهر برویم.
یک روز پدرم از من خواست او را با اتومبیل به شهر ببرم زیرا کنفرانس یک روزه‌ای قرار بود تشکیل شود و من هم فرصت را غنیمت دانستم. چون عازم شهر بودم، مادرم فهرستی از خوار و بار مورد نیاز را نوشت و به من داد و چون تمام روز را در شهر بودم، پدرم از من خواست که چند کار دیگر را هم انجام بدهم، از جمله بردن اتومبیل برای سرویس به تعمیرگاه.
وقتی پدرم را آن روز صبح پیاده کردم، گفت: «ساعت پنج همین جا منتظرت هستم که با هم به منزل برگردیم.»
بعد از آن که شتابان کارها را انجام دادم، مستقیماً به نزدیکترین سینما رفتم. آنقدر مجذوب بازی جان وین در دو نقش بودم که زمان را فراموش کردم.  ساعت پنج و نیم بود که یادم آمد. دوان دوان به تعمیرگاه رفتم و اتومبیل را گرفتم و شتابان به جایی رفتم که پدرم منتظر بود. وقتی رسیدم ساعت تقریباً شش شده بود. پدرم با نگرانی پرسید: «چرا دیر کردی؟»
آنقدر شرمنده بودم که نتوانستم بگویم مشغول تماشای فیلم وسترن جان وین بودم و گفتم: «اتومبیل حاضر نبود. مجبور شدم منتظر بمانم.»
ولی متوجه نبودم که پدرم قبلاً به تعمیرگاه زنگ زده بود. مچ مرا گرفت و گفت: «در روش من برای تربیت تو نقصی وجود داشته که به تو اعتماد به نفس لازم را نداده که به من راست بگویی. برای آن که بفهمم نقص کار کجا است و من کجا در تربیت تو اشتباه کرده‌ام، این هجده مایل را پیاده می‌روم که در این خصوص فکر کنم.»
پدرم با آن لباس و کفش مخصوص مهمانی، در میان تاریکی، در جاده‌های تیره و تار و بس ناهموار پیاده به راه افتاد. نمی‌توانستم او را تنها بگذارم. مدت پنج ساعت و نیم پشت سرش اتومبیل می‌راندم و پدرم را که به علت دروغ احمقانه‌ای که بر زبان رانده بودم غرق ناراحتی و اندوه بود نگاه می‌کردم. همان جا و همان وقت تصمیم گرفتم دیگر هرگز دروغ نگویم. اغلب دربارۀ آن واقعه فکر می‌کنم و از خودم می‌پرسم، اگر او مرا، به همان طریقی که ما فرزندانمان را تنبیه می‌کنیم، مجازات می‌کرد، آیا اصلاً درسم را خوب فرا می‌گرفتم؟ تصور نمی‌کنم. از آن مجازات متأثر می‌شدم اما به کارم ادامه می‌دادم. اما این عمل سادۀ عاری از خشونت آنقدر نیرومند بود که هنوز در ذهنم زنده است گویی همین دیروز رخ داده است. این است قوۀ عدم خشونت.


+ نوشته شده در دو شنبه 15 اسفند 1393برچسب:,ساعت 14:20 توسط فردین احمدی |

 10

 
زندگی دانشجویی به روایت عکس
 
 
زندگی دانشجویی به روایت عکس
 

زندگی دانشجویی به روایت عکس

 

 

زندگی دانشجویی به روایت عکس
 

 

زندگی دانشجویی به روایت عکس

 

 
زندگی دانشجویی به روایت عکس
 

 

زندگی دانشجویی به روایت عکس
 

 

زندگی دانشجویی به روایت عکس
 

 

زندگی دانشجویی به روایت عکس
 

 

زندگی دانشجویی به روایت عکس
 

 

زندگی دانشجویی به روایت عکس
 
 
زندگی دانشجویی به روایت عکس
 

 

زندگی دانشجویی به روایت عکس
 

 

زندگی دانشجویی به روایت عکس
 

 

زندگی دانشجویی به روایت عکس
 

 

زندگی دانشجویی به روایت عکس
 

 

زندگی دانشجویی به روایت عکس
 

 

زندگی دانشجویی به روایت عکس
 

 

زندگی دانشجویی به روایت عکس
 

 

زندگی دانشجویی به روایت عکس
 

 

زندگی دانشجویی به روایت عکس
 

 

زندگی دانشجویی به روایت عکس
 

 

زندگی دانشجویی به روایت عکس
 

 

زندگی دانشجویی به روایت عکس
 

 

زندگی دانشجویی به روایت عکس
 

 
زندگی دانشجویی به روایت عکس

 
10 


+ نوشته شده در دو شنبه 11 اسفند 1393برچسب:,ساعت 14:51 توسط فردین احمدی |

 



+ نوشته شده در یک شنبه 10 اسفند 1393برچسب:,ساعت 20:19 توسط فردین احمدی |

 



+ نوشته شده در پنج شنبه 7 اسفند 1393برچسب:,ساعت 20:26 توسط فردین احمدی |

 

 



+ نوشته شده در پنج شنبه 7 اسفند 1393برچسب:,ساعت 20:19 توسط فردین احمدی |

 چیستان کوردی

  1. چادر چرمی دوهاچه،نه در دیرد نه باجه؟
  2. تختی گه تخت بنی گه،چوار کاور و برنی گه؟
  3. ایلای کلک،آولای کلک،ناو راسگی چرخ و فلک؟
  4. شهر عظیم،شیرنی بسیار،دروازه فولاد،پرنده هزار؟
  5. خالویی دیرم ها آو چمه،چل چو دیره باز اوشه کمه؟
  6. نه در دیره،نه بان،پریه خرده سقان؟

 

 

جواب:

  1. تخم مرغ
  2. دست
  3. زبان
  4. کندو عسل
  5. چو زاغه
  6. دهان و دندان

 



+ نوشته شده در پنج شنبه 3 اسفند 1393برچسب:,ساعت 14:17 توسط فردین احمدی |

انتخابات شورای شهر کامیاران مهندس زاهد نباتی
انتخابات شورای شهر کامیاران مهندس زاهد نباتی
انتخابات شورای شهر کامیاران مهندس هوشنگ مهدی
انتخابات شورای شهر کامیاران مهندس هوشنگ مهدی
انتخابات شورای شهر کامیاران مهندس زاهد نباتی
انتخابات شورای شهر کامیاران مهندس زاهد نباتی
ثبت حریم 20 اثر تاریخی
ثبت ملی روستای پالنگان و روستای ژیوار
پالنگان، سفری بیادماندنی به یک روستای پله‌کانی
جشن نوروز در استان کردستان روستای پالنگان
گزارش یک گردشگر از تاریخ وطبیعت پالنگان
دوره ارتفاع و فضای معلق (مریوان)
مدیر وبلاگ
مسابقات کشتی به مناسبت جام رمضان در شهرستان کامیاران
جشنواره نوروزی پالنگان، از روایت شکست اهریمن تا معرفی جاذبه های گردشگری+تصویر
فاصله بین کامیاران و روستای پالنگان
پالنگان زیباتر از ماسوله+ عکس
عکسهایی از پالنگان 2
برگزاری مراسم پر شکوه فرهنگی و هنری نوروز در پالنگان + تصاویر
سفری به کردستان - روستای پالنگان (از دید یک مسافر)
عکسهایی از پالنگان
پالنگان،کامیاران ،کردستان
کتیبه تنگی بر هورامان
مسابقه دوستانه کامیاران و روانسر به میزبانی شهر روانسر برگزار شد
هنرمند سیدمحمد صفایی
خوا له خوش بو حه ق شناس
مدیر ولاگ
شعر در وصف معلم
راهیابی گروه هنرهای نمایشی توسکا به چهارمین جشنواره منطقه ای زاگروس
زیبا بودن
در کلبه ما رونق اگر نیست صفا هست
هرس کردن درختان فضای سبز و ایجاد فرم های جذاب و متنوع
گلکاری بسیار وسیع در سطح شهر بوشهر
پس لرزه های تئاتر کامیاران و گروه هنری توسکا